سفر به سوی بی نهایت فصل اول(توسط محمد کریمایی)
جستاری بدیع پیرامون پديدة اسرارآميز مرگ و چگونگی برخورداری از یک زندگی با کیفیّت با اتّکا به آموزه های NLP و عرفان نویسنده : مـحمّـد کریمائی – مِرآت
مقدمه :
در این گفتار سعی شده است با بیانی ساده و مختصر ، مطالب مفیدی در خصوص چگونگیِ بهره مندی از یک زندگیِ با کیفیّت و هدفمند و همچنین نحوۀ برخورد منطقی و واقع گرایانه با پدیدۀ اسرارآمیزِ مرگ، با اتّکا به آموزه های ارزشمند NLP و عرفان ،ارائه شود.
امید است این مکتوب ، برای شما سودمند باشد و بخش عمده ای از ابهاماتِ ذهنیِ شما خوانندۀ گرامی را برطرف نماید. در ضمن شایانِ ذکر است تمامی اشعار ، از سروده هایِ اینجانب می باشد.
فصل اول: واقعيت مرگ
هر انساني در مقابل مسائل گوناگوني كه در زندگي با آنها مواجه ميشود، مواضع متفاوتي را اتخاذ ميكند. هرچه در مورد موضوع موردنظر، اطّلاعات و آگاهي بيشتري داشته باشد، قدرت تصميمگيري افزايش مييابد موضع گیری شفافتر و پايدارتر می باشد.
اما پديدهي اسرارآميز و شگفتانگيز "مرگ" مسأله خاصي است كه انسان با وجود اينكه نسبت به آن آگاه است، معمولاً تمايل ندارد حتي دربارة آن فكر كند. در واقع يك نوع پيشداوري سطحي و منفينگرانه، موجب ايجاد احساس رُعب و وحشت كاذب نسبت به موضوع مرگ ميشود. به نحويكه برخي انسانهاي سادهانديش ، از مرگ به عنوان "تلخترين اتفاق ممكن در زندگي" ياد ميكنند و آن را پايان همهچيز تلقي ميكنند. عدّهاي هم به دنياي پس از مرگ، اعتقاد دارند. اما نسبت به مرگ، تصوير مبهمي دارند كه اين امر از نقص آگاهي آنها نسبت به اين موضوع، ناشي ميشود. بنابراين تفكّر آنها نسبت به مرگ، حقايق اندك و مبهم، آميخته با خرافات و انحرافات ميباشد. اين دو طرز تفكر نسبت به مرگ، كاملاً نادرست ميباشد. زيرا براساس اطلاعات اولية ناقص و معمولاً نادرست آمیخته با يك احساس منفي كاذب به وجود آمده است. اين تفكرات نادرست، موجب ميشود انسان يا از مرگ فرار كند يا آن را انكار كند و يا به ديدة ترديد به آن بنگرد. اين موضعگيريها در مورد مرگ، در آينده پيامدهاي وخيمي براي انسان دارد. اصولاً "انكار" يا "ترديد"، از "جهل" نشأت ميگيرد و "يقين" بر پايههاي "علم" و آگاهي استوار است. در علم NLP داشتن تصویر ذهنی از یک موضوع از اهمیّت فوق العاده بالائی برخوردار است. درواقع تأثیر یک تصویر درست و واضح که با رعایت قوانین تجسم خلّاق(حاوی تمام کیفیّات فرعی) در ذهن ما شکل می گیرد 1000 برابر قدرت کلام (جملات تأکیدی و...)می باشد. در واقع درجة وضوح و شفّافیّت تصویرذهنی با میزانِ علم، آگاهی و اطلاعات، نسبت مستقیم دارد. بنابراین اگر در مورد موضوع مرگ ،تصویر مبهم و نا مشخصی موجود می باشد، ناشی از فقر معلوماتی و کمبود اطلاعات در این زمینه است.
"جهانبيني" ما بايد ريشه و اساس علمي و مـنطـقي داشته باشد. علم NLP به ما می آموزد که در متاپروگرامِ (برنامة جامع زندگی ) هر شخص باید مسألة مرگ و حیات پس از مرگ کاملاً جدّی در نظر گرفته شود و برای پیشامدها و حالات مختلفِ مرتبط با این قضایا ، راه حلّ وبرنامة از پیش تعیین شده ای را در ذهن داشت. اين ديدگاه حكم ميكند؛ ابتدا انسان، با توجه به شواهد موجـود مرگ را به عنـوان يك "واقعيت انكار ناپذير و فراگير" بپذيرد. سپس در مورد ماهيّت و كيفيّت آن بررسي و تحقيق كند و به تناسب ظرفيت وجودي و حوزۀ ادراك خويش، علم و آگاهي خود را افزايش دهد. در واقع هنگامی که انسان نسبت به این موضوع به اشرافِ علمیِ مناسبی دست یابد، فیلترهای ذهنی او از بین می رود و با یک دیدِ واقع نگرانه، با درنظـرگرفتن همة جوانبِ امــر دیدگاه جدیدی نسبت به مرگ در ذهن او پدید می آید. طيّ اين فرآيند، به تدريج آن احساس ترس بيمورد و غيرمنطقي اوليّه از بين ميرود و انسان، توانايي رويارويي و مواجهه با اين واقعيت شريف را در خود مييابد و رفتهرفته خود را براي لحظة مرگ مهيّا مينمايد.
یکی از مهمترین و شایع ترین دلائلی که انسان نسبت به مرگ احساس ناخوشایندی دارد ، این است که ؛ لحظة مرگ، لحظة دل کندن از تمام دل بستگی هاست، لحظة گُسَستن ریسمان اشتیاق از هر آنچه که در این دنیا به آن علاقمند بوده است. علم NLP به ما سفارش می کند به هیچ چیز عادت نکنید و پیوسته عادات خود را جایگزین کنید. البته با حفظ منظور مفید ضمیرناخودآگاه از انجام آن عادت. وقتی به چیزی یا کسی عادت نکرده باشیم، در لحظة مرگ با اندوه کمتری این جهان را ترک می کنیم. در فصل 4 این موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار می دهیم.
ادامه دارد...
نظر در مورد این مقاله